دوباره بت ام که می شوی

تبر ها

از پرتگاه خیابان

به آغوش جنگل پر می کشند

 

فصلی از تو

یخ های تنم را

می ریزد

 

دوباره  توتنها عابر خیالم

از من عبور می کنی

از خیابان هم

و از تمام پر های جهان  

که بال  به هم می دوزند

تا خیابان ها

گنجشک بخوانند

آدمها درخت قد بکشند

 و تو

 باز هم

پرنده ای خیالی

در من  توفانی وزیدن گیری